معنی فارسی dismissively
B1به طور ردکننده، روشی که در آن فرد نشان میدهد به چیزی توجه نمیکند.
In a manner that suggests something is unworthy of consideration.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a dismissive manner
example
معنی(example):
او با بیتوجهی دستش را تکان داد و عدم علاقهاش را نشان داد.
مثال:
She waved her hand dismissively, showing her lack of interest.
معنی(example):
او در مورد موضوع با بیتوجهی صحبت کرد و نشان داد که آن را بیاهمیت میداند.
مثال:
He spoke dismissively about the topic, indicating he thought it was trivial.
معنی فارسی کلمه dismissively
:
به طور ردکننده، روشی که در آن فرد نشان میدهد به چیزی توجه نمیکند.