معنی فارسی dismortgage

B1

آزاد کردن ملک از وثیقه یا وام.

To release a property from mortgage or loan obligation.

example
معنی(example):

آنها خواستند ملک خود را آزاد کنند تا به آزادی مالی برسند.

مثال:

They sought to dismortgage their property for financial freedom.

معنی(example):

آزاد کردن وثیقه برای کاهش بدهی ضروری است.

مثال:

Dismortgaging is essential for reducing debt.

معنی فارسی کلمه dismortgage

: معنی dismortgage به فارسی

آزاد کردن ملک از وثیقه یا وام.