معنی فارسی dismountable

B1

قابلیت جدا شدن یا خارج شدن از یک ساختار دیگر.

Capable of being detached or removed from a larger structure.

example
معنی(example):

دوچرخه قابلیت جداسازی دارد که آن را برای ذخیره‌سازی آسان می‌کند.

مثال:

The bike is dismountable, making it easy to store.

معنی(example):

مبلمان جداسازی‌پذیر برای فضاهای کوچک عالی است.

مثال:

Dismountable furniture is great for small spaces.

معنی فارسی کلمه dismountable

: معنی dismountable به فارسی

قابلیت جدا شدن یا خارج شدن از یک ساختار دیگر.