معنی فارسی disperple
B1پخش شدن به معنی اینکه چیزی مانند رنگ یا نور به طور یکنواخت در یک فضا توزیع شود.
To spread or scatter over an area.
- VERB
example
معنی(example):
رنگهای هنرمند به زیبایی در بوم پخش میشوند.
مثال:
The artist's colors seem to disperple into the canvas beautifully.
معنی(example):
نور شروع به پخش شدن کرد وقتی که از منشور عبور کرد.
مثال:
The light began to disperple as it passed through the prism.
معنی فارسی کلمه disperple
:
پخش شدن به معنی اینکه چیزی مانند رنگ یا نور به طور یکنواخت در یک فضا توزیع شود.