معنی فارسی dispersedly

B1

به‌طور پراکنده یا غیرمتمرکز؛ در نقاط مختلف.

In a manner that is spread out or scattered.

example
معنی(example):

گل‌ها به طور پراکنده در سرتاسر میدان رشد کردند.

مثال:

The flowers grew dispersedly across the field.

معنی(example):

ستاره‌ها به طور پراکنده در آسمان شب دیده می‌شدند.

مثال:

The stars were dispersedly scattered in the night sky.

معنی فارسی کلمه dispersedly

: معنی dispersedly به فارسی

به‌طور پراکنده یا غیرمتمرکز؛ در نقاط مختلف.