معنی فارسی dispiritedly
B2به شکلی که نشاندهنده دلسردی و ناامیدی باشد.
In a manner that indicates discouragement or disappointment.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از خبر شکست با حالتی دلسرد صحبت کرد.
مثال:
He spoke dispiritedly after the news of the failure.
معنی(example):
او با حالتی دلسرد از جلسه ناامیدکننده دور شد.
مثال:
She walked dispiritedly away from the disappointing meeting.
معنی فارسی کلمه dispiritedly
:
به شکلی که نشاندهنده دلسردی و ناامیدی باشد.