معنی فارسی disposingly
B1به روشی که نشاندهنده تمایل یا تسهیل باشد.
In a manner that promotes or facilitates; willingly.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در کمک به دیگران با سخاوتمندی تصرف کرد.
مثال:
He was disposingly generous in helping others.
معنی(example):
او به طور متمایل درباره تجربیاتش صحبت کرد.
مثال:
She spoke disposingly about her experiences.
معنی فارسی کلمه disposingly
:
به روشی که نشاندهنده تمایل یا تسهیل باشد.