معنی فارسی disproportionately
B2به شکلی ناعادلانه یا نامتعادل، بهگونهای که باعث ایجاد تبعیض میشود.
In a way that is not fair or balanced; unequal distribution.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
In a disproportionate manner
example
معنی(example):
منابع بهصورت ناعادلانه بین مناطق توزیع شد.
مثال:
The resources were distributed disproportionately among the regions.
معنی(example):
این سیاست بهطور ناعادلانه بر اساس سطح درآمد بر مردم تأثیر میگذارد.
مثال:
This policy affects people disproportionately based on their income level.
معنی فارسی کلمه disproportionately
:
به شکلی ناعادلانه یا نامتعادل، بهگونهای که باعث ایجاد تبعیض میشود.