معنی فارسی disseveration

B1

قطع یا تفکیک یکی از اجزاء یا بخش‌ها به شکلی که به دو یا چند قسمت تقسیم شود.

The act of severing or separating something into parts.

example
معنی(example):

قطع کردن طناب آن را بی‌فایده کرد.

مثال:

The disseveration of the rope made it useless.

معنی(example):

قطع کردن معمولاً در جراحی ضروری است.

مثال:

Disseveration is often necessary in surgery.

معنی فارسی کلمه disseveration

: معنی disseveration به فارسی

قطع یا تفکیک یکی از اجزاء یا بخش‌ها به شکلی که به دو یا چند قسمت تقسیم شود.