معنی فارسی dissite

B2

عملی که در آن چیزی از دیگری جدا می‌شود، مخصوصاً در زمینه‌های علمی و روانشناختی.

To separate from association or connection.

example
معنی(example):

محققان دریافته‌اند که جدا کردن دو متغیر دشوار است.

مثال:

The researchers found it difficult to dissociate the two variables.

معنی(example):

جدا کردن درد از آسیب‌های عاطفی غالباً ضروری است.

مثال:

To dissociate the pain from the emotional trauma is often necessary.

معنی فارسی کلمه dissite

: معنی dissite به فارسی

عملی که در آن چیزی از دیگری جدا می‌شود، مخصوصاً در زمینه‌های علمی و روانشناختی.