معنی فارسی dissuasion

B1 /dɪˈsweɪʒən/

عمل یا فرایند متقاعدکردن کسی برای عدم انجام کاری یا دوری از یک تصمیم خاص.

The act of convincing someone not to take a particular action.

noun
معنی(noun):

The act or an instance of dissuading

example
معنی(example):

دلسردی او در تغییر نظرش درباره ترک شغلش مؤثر بود.

مثال:

His dissuasion was effective in changing her mind about quitting her job.

معنی(example):

از طریق دلسرد کردن، آنها امیدوار بودند که از تصمیم پرخطر جلوگیری کنند.

مثال:

Through dissuasion, they hoped to prevent the risky decision.

معنی فارسی کلمه dissuasion

: معنی dissuasion به فارسی

عمل یا فرایند متقاعدکردن کسی برای عدم انجام کاری یا دوری از یک تصمیم خاص.