معنی فارسی distantiated
B1فعل distantiated به معنای جدا شده یا فاصله گرفته می‌شود، به ویژه از نظر احساسی یا اجتماعی.
Having been distanced or separated, especially in a social or emotional context.
- verb
verb
معنی(verb):
To distance (keep at a metaphorical or mental distance)
example
معنی(example):
او بعد از جابه‌جایی به یک شهر جدید احساس جدایی از دوستانش کرد.
مثال:
He felt distantiated from his friends after moving to a new city.
معنی(example):
تغییرات در زندگی‌اش او را از عادات قدیمی‌اش جدا کرده است.
مثال:
The changes in her life have distantiated her from her old habits.
معنی فارسی کلمه distantiated
:
فعل distantiated به معنای جدا شده یا فاصله گرفته می‌شود، به ویژه از نظر احساسی یا اجتماعی.
