معنی فارسی disturbative

B2

مزاحمت‌آور، باعث اختلال یا اختلال در کار یا آرامش.

Causing disturbance or interruption.

example
معنی(example):

رفتار مزاحمت‌آور دانش‌آموزان توسط معلم مورد بررسی قرار گرفت.

مثال:

The disturbative behavior of the students was addressed by the teacher.

معنی(example):

او نظرات مزاحمت‌آور را سخت می‌یافت که نادیده بگیرد.

مثال:

He found the disturbative comments hard to ignore.

معنی فارسی کلمه disturbative

: معنی disturbative به فارسی

مزاحمت‌آور، باعث اختلال یا اختلال در کار یا آرامش.