معنی فارسی disuniting
B1عمل یا فرآیند جدا کردن افراد یا گروه‌ها از یکدیگر.
The action of causing a group to separate or become divided.
- verb
verb
معنی(verb):
To cause disagreement or alienation among or within.
معنی(verb):
To separate, sever, or split.
معنی(verb):
To disintegrate; to come apart.
example
معنی(example):
جدا کردن متحدان می‌تواند یک نیروی جمعی را تضعیف کند.
مثال:
Disuniting allies can weaken a collective force.
معنی(example):
او هشدار داد که جدا کردن تیم می‌تواند به شکست منجر شود.
مثال:
He warned that disuniting the team could lead to failure.
معنی فارسی کلمه disuniting
:
عمل یا فرآیند جدا کردن افراد یا گروه‌ها از یکدیگر.
