معنی فارسی ditrigonally
B1به شیوهای که شامل یا مرتبط با دیتریگون است.
In a manner relating to the characteristics of a ditrigon.
- ADVERB
example
معنی(example):
کاشیها به صورت دیتریگونال چیده شده بودند تا الگو ایجاد کنند.
مثال:
The tiles were arranged ditrigonally to create a pattern.
معنی(example):
ما قطعات را به صورت دیتریگونال متصل خواهیم کرد تا پایداری بهتری داشته باشیم.
مثال:
We will connect the pieces ditrigonally for better stability.
معنی فارسی کلمه ditrigonally
:
به شیوهای که شامل یا مرتبط با دیتریگون است.