معنی فارسی do-time

B1

به معنی گذراندن زمان در زندان است و معمولاً به استعمال می‌رسد وقتی کسی به خاطر یک جرم محکوم به زندان می‌شود.

To serve a prison sentence.

example
معنی(example):

او مجبور شد زمان را به خاطر جرمش تحمل کند.

مثال:

He had to do time for his crime.

معنی(example):

پس از محکومیتش، او می‌دانست که باید زمان را سپری کند.

مثال:

After his conviction, he knew he would have to do time.

معنی فارسی کلمه do-time

: معنی do-time به فارسی

به معنی گذراندن زمان در زندان است و معمولاً به استعمال می‌رسد وقتی کسی به خاطر یک جرم محکوم به زندان می‌شود.