معنی فارسی doddered
B1گذشته فعل لنگیدن به خاطر ضعف یا پیری.
Past tense of dodder, meaning to walk unsteadily.
- verb
verb
معنی(verb):
To shake or tremble as one moves, especially as of old age or childhood; to totter.
example
معنی(example):
او در اتاق لنگ لنگان رفت و از قدمهایش مطمئن نبود.
مثال:
He doddered across the room, unsure of his steps.
معنی(example):
بعد از یک روز طولانی، او به سمت صندلیاش لنگ لنگان رفت.
مثال:
After a long day, she doddered to her chair.
معنی فارسی کلمه doddered
:
گذشته فعل لنگیدن به خاطر ضعف یا پیری.
