معنی فارسی doited

B2

لغتی که به کارها یا انتخاب‌های هوشمندانه اشاره دارد، هرچند کمتر استفاده می‌شود.

A term referring to smart or wise decisions, though not commonly used.

adjective
معنی(adjective):

Afflicted with weak-mindedness, usually caused by senility

example
معنی(example):

او به اندازه کافی باهوش بود که خطر را بپذیرد.

مثال:

He was doited enough to take the risk.

معنی(example):

انتخاب باهوش او به موفقیتش منجر شد.

مثال:

The doited choice led him to success.

معنی فارسی کلمه doited

: معنی doited به فارسی

لغتی که به کارها یا انتخاب‌های هوشمندانه اشاره دارد، هرچند کمتر استفاده می‌شود.