معنی فارسی domiciliation

B1

عملی که به موجب آن فرد یا موجودیت در یک مکان خاص اقامتگاه خود را ثبت می‌کند.

The act of establishing a residence or domicile.

noun
معنی(noun):

The act of domiciliating.

معنی(noun):

Permanent residence

example
معنی(example):

اقامتگاه معمولا برای مستندات قانونی الزامی است.

مثال:

Domiciliation is often required for legal documentation.

معنی(example):

شما باید مدرکی از اقامتگاه خود برای ثبت‌نام در انتخابات ارائه دهید.

مثال:

You must provide proof of domiciliation to register to vote.

معنی فارسی کلمه domiciliation

: معنی domiciliation به فارسی

عملی که به موجب آن فرد یا موجودیت در یک مکان خاص اقامتگاه خود را ثبت می‌کند.