معنی فارسی doweled

B1

به کار بردن دوک برای اتصال قطعات چوبی به هم به منظور افزایش استحکام و پایداری.

To fasten wood pieces together using a dowel, a cylindrical rod.

verb
معنی(verb):

To fasten together with dowels.

معنی(verb):

To furnish with dowels.

مثال:

A cooper dowels pieces for the head of a cask.

example
معنی(example):

نجار قطعات چوب را با استفاده از دوک به هم متصل کرد تا استحکام بیشتری پیدا کنند.

مثال:

The carpenter doweled the pieces of wood together for added strength.

معنی(example):

او در مبلمان از اتصالات دوک‌دار برای یک تمام‌کردن تمیزتر استفاده کرد.

مثال:

He used doweled joints in the furniture for a cleaner finish.

معنی فارسی کلمه doweled

: معنی doweled به فارسی

به کار بردن دوک برای اتصال قطعات چوبی به هم به منظور افزایش استحکام و پایداری.