معنی فارسی down time
B1زمانی که یک دستگاه یا سیستم غیر قابل استفاده است و کار نمی‌کند.
The period during which a system or machine is not operational.
- noun
noun
معنی(noun):
The amount of time lost due to forces beyond one's control, as with a computer crash.
معنی(noun):
A period of time set aside for rest and relaxation; leisure time.
مثال:
I've been working all weekend. I need some downtime.
example
معنی(example):
دستگاه به دلیل کارهای نگهداری مدتی در حالت خاموش بود.
مثال:
The machine had some down time due to maintenance work.
معنی(example):
آنها به دلیل قطع برق زمان کم کاری را تجربه کردند.
مثال:
They experienced down time because of the power outage.
معنی فارسی کلمه down time
:
زمانی که یک دستگاه یا سیستم غیر قابل استفاده است و کار نمی‌کند.
