معنی فارسی drabby
B1بیرنگ و رو، کسلکننده و فاقد جذابیت.
Describing something that lacks brightness or interest.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اتاق او بیرنگ و رو بود و نیاز به تزئین داشت.
مثال:
His room was drabby and needed some decoration.
معنی(example):
آنها دیوارها را رنگ کردند تا ظاهری کسلکننده نداشته باشند.
مثال:
They painted the walls to avoid a drabby appearance.
معنی فارسی کلمه drabby
:
بیرنگ و رو، کسلکننده و فاقد جذابیت.