معنی فارسی draggled
B2نامرتب و خیس، به ویژه به خاطر باران یا گل.
Wet and dirty; disheveled or in poor condition.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To make, or to become, wet and muddy by dragging along the ground
adjective
معنی(adjective):
Bedraggled.
example
معنی(example):
بعد از باران، لباسهای او همه کثیف و خیس بودند.
مثال:
After the rain, her clothes were all draggled.
معنی(example):
او بعد از دویدن در گل و لای به نظر کثیف و نامرتب میآمد.
مثال:
He looked draggled after running through the mud.
معنی فارسی کلمه draggled
:
نامرتب و خیس، به ویژه به خاطر باران یا گل.
