معنی فارسی draw breath

B2

عمل نفس کشیدن یا مکث کردن قبل از ادامه فعالیت.

To take a breath, especially after exertion.

example
معنی(example):

پس از دویدن، او برای نفس کشیدن مکث کرد.

مثال:

After running, she paused to draw breath.

معنی(example):

او لحظه‌ای توقف کرد تا قبل از ادامه سخنرانی‌اش نفس بکشد.

مثال:

He took a moment to draw breath before continuing his speech.

معنی فارسی کلمه draw breath

: معنی draw breath به فارسی

عمل نفس کشیدن یا مکث کردن قبل از ادامه فعالیت.