معنی فارسی drawnly

B1

به شکلی که نمایانگر خستگی یا فشار روانی باشد.

In a manner that suggests fatigue or emotional strain.

example
معنی(example):

او به طرز نازک‌فری، گویی هر کلمه‌ای برایش دشواری بود، صحبت کرد.

مثال:

She spoke drawnly, as if each word was a struggle.

معنی(example):

ابراز خسته‌ی او نشان‌دهنده‌ی خستگی‌اش بود.

مثال:

His drawnly expression showed his exhaustion.

معنی فارسی کلمه drawnly

: معنی drawnly به فارسی

به شکلی که نمایانگر خستگی یا فشار روانی باشد.