معنی فارسی drift off
B1به تدریج به خواب رفتن یا در فکر دیگری غرق شدن.
To fall asleep gradually or to lose concentration.
- verb
verb
معنی(verb):
To fall asleep slowly.
معنی(verb):
To lose concentration.
example
معنی(example):
در حین سخنرانی خستهکننده به آرامی خوابم برد.
مثال:
I started to drift off during the boring lecture.
معنی(example):
مراقب باش که در حین رانندگی خوابت نبرد.
مثال:
Be careful not to drift off while driving.
معنی فارسی کلمه drift off
:
به تدریج به خواب رفتن یا در فکر دیگری غرق شدن.
