معنی فارسی drissel
B1قطره یا چکهای که به طور غیرمستقیم یا کوچک از چیزی خارج میشود.
A small drop or trickle of liquid.
- NOUN
example
معنی(example):
من یک قطره رنگ روی زمین دیدم.
مثال:
I noticed a drissel of paint on the floor.
معنی(example):
درختان از برگهای خود باران میچکیدند.
مثال:
The trees were drisseling rain from their leaves.
معنی فارسی کلمه drissel
:
قطره یا چکهای که به طور غیرمستقیم یا کوچک از چیزی خارج میشود.