معنی فارسی drunkly

B1

به طرز مست، به شکلی که در اثر نوشیدن الکل فرد دچار اختلال گفتاری یا حرکتی می‌شود.

In a manner characteristic of a drunk person.

example
معنی(example):

او به طرز مست در خیابان راه می‌رفت.

مثال:

She walked drunkly down the street.

معنی(example):

او به طرز مست صحبت کرد و کلماتش را لب بزد.

مثال:

He spoke drunkly, slurring his words.

معنی فارسی کلمه drunkly

: معنی drunkly به فارسی

به طرز مست، به شکلی که در اثر نوشیدن الکل فرد دچار اختلال گفتاری یا حرکتی می‌شود.