معنی فارسی dubitatively
B1به صورت تردیدآمیز، با بیاطمینانی.
In a manner that expresses doubt.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با تردید پاسخ داد، کلماتش را با دقت سنجید.
مثال:
She answered dubitatively, weighing her words carefully.
معنی(example):
پاسخ تردیدآمیز او نشان داد که قانع نشده است.
مثال:
His dubitative response showed he wasn't convinced.
معنی فارسی کلمه dubitatively
:
به صورت تردیدآمیز، با بیاطمینانی.