معنی فارسی dummel
B1احمق، نادان، به ویژه در موقعیتهای خاص که فردی اشتباه میکند.
Foolish or stupid, particularly in a situation where one should know better.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او به خاطر فراموش کردن روز تولد دوستش احمق احساس کرد.
مثال:
He felt dummel for forgetting his friend's birthday.
معنی(example):
اینقدر احمق نباش؛ تو بهتر از این میدانی.
مثال:
Don't be so dummel; you know better than that.
معنی فارسی کلمه dummel
:
احمق، نادان، به ویژه در موقعیتهای خاص که فردی اشتباه میکند.