معنی فارسی dumpoke
B1دستگاهی که خراب شده و دیگر کار نمیکند.
A device that is no longer functioning properly.
- NOUN
example
معنی(example):
دستگاه آشپزخانهٔ خراب در آشپزخانهٔ درهم و برهم جا مانده بود.
مثال:
The dumpoke was left behind in the messy kitchen.
معنی(example):
او نتوانست دستگاه خراب را تعمیر کند و مجبور شد یکی نو بخرد.
مثال:
He couldn't fix the dumpoke and had to buy a new one.
معنی فارسی کلمه dumpoke
:
دستگاهی که خراب شده و دیگر کار نمیکند.