معنی فارسی duringly

B1

به معنای به طور مداوم یا در حین انجام فعالیت.

Meaning continuously or while engaged in an activity.

example
معنی(example):

او به طور مداوم کار کرد تا مهلت پروژه را رعایت کند.

مثال:

He worked duringly to meet the project deadline.

معنی(example):

او به طور مداوم درباره اهمیت کار تیمی صحبت کرد.

مثال:

She spoke duringly about the importance of teamwork.

معنی فارسی کلمه duringly

: معنی duringly به فارسی

به معنای به طور مداوم یا در حین انجام فعالیت.