معنی فارسی durnedest

B1

بیشترین حد از دشواری یا سختی در یک کار.

Used to describe the highest degree of difficulty or challenge in a task.

example
معنی(example):

او تلاش دشوار خود را کافی می‌دانست.

مثال:

She considered her durnedest effort to be sufficient.

معنی(example):

پس از همه آنچه که اتفاق افتاد، او احساس کرد تلاش‌های دشوارش بی‌فایده بوده است.

مثال:

After all that happened, he felt his durnedest attempts were in vain.

معنی فارسی کلمه durnedest

: معنی durnedest به فارسی

بیشترین حد از دشواری یا سختی در یک کار.