معنی فارسی dustuck
B1چسبیدن گرد و غبار به یک سطح، به طور خاص به معنی در اصطلاح گویش عامیانه.
Referring to dust that has adhered to a surface.
- VERB
example
معنی(example):
او آنقدر گرد و غبار آلود بود که نتوانست جاده را ببیند.
مثال:
She was so dustuck that she couldn't see the road.
معنی(example):
گرد و غبار پس از وزیدن باد به سطح چسبید.
مثال:
The dust stuck to the surface after the wind blew.
معنی فارسی کلمه dustuck
:
چسبیدن گرد و غبار به یک سطح، به طور خاص به معنی در اصطلاح گویش عامیانه.