معنی فارسی dysphagic

B2

بیماری که توانایی بلعیدن غذا را به خاطر مشکلاتی در بلع دارد.

Referring to difficulty in swallowing.

example
معنی(example):

بیمار دچار دیسفاژی برای خوردن مشکل داشت.

مثال:

The dysphagic patient struggled to eat.

معنی(example):

علائم دیسفاژی می‌تواند در بیماران متفاوت باشد.

مثال:

Dysphagic symptoms can vary among patients.

معنی فارسی کلمه dysphagic

: معنی dysphagic به فارسی

بیماری که توانایی بلعیدن غذا را به خاطر مشکلاتی در بلع دارد.