معنی فارسی earthquaked

B2

زمانی که زمین به طور ناگهانی حرکت می‌کند و موجب ایجاد لرزش می‌شود.

To experience a sudden shaking or vibrations in the ground due to seismic activity.

example
معنی(example):

شهر به زلزله‌ای مبتلا شد و باعث فروریزی بسیاری از ساختمان‌ها شد.

مثال:

The city was earthquaked, causing many buildings to collapse.

معنی(example):

لحظه‌ای ترسناک بود وقتی زمین زیر پای ما به لرزه درآمد.

مثال:

It was a scary moment when the ground earthquaked beneath our feet.

معنی فارسی کلمه earthquaked

: معنی earthquaked به فارسی

زمانی که زمین به طور ناگهانی حرکت می‌کند و موجب ایجاد لرزش می‌شود.