معنی فارسی ebriate

B2

پدیده‌ای که به مست‌کردن خود در وضعیت‌های اجتماعی اشاره دارد.

To make oneself drunk, especially in a social setting.

example
معنی(example):

سکته کردن در مهمانی توصیه نمی‌شود.

مثال:

To ebriate oneself at the party is not advisable.

معنی(example):

او هنگام معاشرت به راحتی سکته می‌کند.

مثال:

He tends to ebriate easily when socializing.

معنی فارسی کلمه ebriate

: معنی ebriate به فارسی

پدیده‌ای که به مست‌کردن خود در وضعیت‌های اجتماعی اشاره دارد.