معنی فارسی ebriety
B2وضعیتی از عدم مستی و تفکر واضح.
Sobriety; the state of being sober.
- NOUN
example
معنی(example):
پرورش بیتعادلی برای یک سبک زندگی متعادل اهمیت دارد.
مثال:
Cultivating ebriety is important for a balanced lifestyle.
معنی(example):
بیتعادلی او در طول جلسه همکارانش را تحت تاثیر قرار داد.
مثال:
His ebriety during the meeting impressed his colleagues.
معنی فارسی کلمه ebriety
:
وضعیتی از عدم مستی و تفکر واضح.