معنی فارسی effecting
B1ایجاد یا تحقق چیزی به ویژه در زمینه تغییرات یا اصلاحات.
Causing something to happen; the process of bringing about an effect.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To make or bring about; to implement.
مثال:
The best way to effect change is to work with existing stakeholders.
adjective
معنی(adjective):
Causative, effective.
example
معنی(example):
ایجاد تغییر نیاز به تعهد و کار سخت دارد.
مثال:
Effecting change requires dedication and hard work.
معنی(example):
آنها سیاست‌های جدیدی را برای بهبود کارایی ایجاد می‌کنند.
مثال:
They are effecting new policies to improve efficiency.
معنی فارسی کلمه effecting
:
ایجاد یا تحقق چیزی به ویژه در زمینه تغییرات یا اصلاحات.
