معنی فارسی elfwife

B1

همسر الف، زنی که به خصوصیات جادویی و زیبایی خاصی تعلق دارد و معمولاً در داستان‌های افسانه‌ای دیده می‌شود.

A term for a woman associated with elves, often depicted as having magical qualities.

example
معنی(example):

او او را همسر الف خود نامید، زیرا او زیبایی جادویی داشت.

مثال:

He called her his elfwife, as she possessed magical grace.

معنی(example):

در افسانه، همسر الف به روستا برکت داد و باعث رونق آن شد.

مثال:

In the legend, the elfwife blessed the village with prosperity.

معنی فارسی کلمه elfwife

: معنی elfwife به فارسی

همسر الف، زنی که به خصوصیات جادویی و زیبایی خاصی تعلق دارد و معمولاً در داستان‌های افسانه‌ای دیده می‌شود.