معنی فارسی elmiest

B1

حالت یا شرایطی مرتبط با احساساتی عمیق و خاص.

A state or condition relating to deep and specific feelings.

example
معنی(example):

او احساس کرد که لحظه الیمست او در زندگی‌اش است.

مثال:

She felt the elmiest moment of her life.

معنی(example):

این تنها الیمست تجربه‌ای بود که او هرگز با آن روبرو شده بود.

مثال:

It was the elmiest experience she had ever encountered.

معنی فارسی کلمه elmiest

: معنی elmiest به فارسی

حالت یا شرایطی مرتبط با احساساتی عمیق و خاص.