معنی فارسی embalmed
B2مومیایی شده؛ به عمل نگهداری و حفظ بدن مرده به طوری که از تجزیه آن جلوگیری شود، گفته میشود.
Preserved a dead body by treating it with chemicals to prevent decay.
- verb
verb
معنی(verb):
To treat a corpse with preservatives in order to prevent decomposition.
معنی(verb):
To perfume or add fragrance to something.
example
معنی(example):
بدن برای حفظ آن برای مراسم تدفین مومیایی شد.
مثال:
The body was embalmed to preserve it for the funeral.
معنی(example):
او یاد گرفت که چگونه در مطالعات خود در مورد مردهسازی جنازهها را مومیایی کند.
مثال:
He learned how to embalm corpses in his mortuary studies.
معنی فارسی کلمه embalmed
:
مومیایی شده؛ به عمل نگهداری و حفظ بدن مرده به طوری که از تجزیه آن جلوگیری شود، گفته میشود.