معنی فارسی embarkation
B1عمل سوار شدن به وسیلهای مانند کشتی یا هواپیما.
The process of boarding a ship, aircraft, or other vehicle.
- NOUN
example
معنی(example):
فرآیند سوار شدن در فرودگاه به خوبی سازماندهی شده بود.
مثال:
The embarkation process at the airport was well organized.
معنی(example):
آنها قبل از حرکت کشتی کروز سوار شدن را کامل کردند.
مثال:
They completed their embarkation before the cruise ship departed.
معنی فارسی کلمه embarkation
:
عمل سوار شدن به وسیلهای مانند کشتی یا هواپیما.