معنی فارسی embow

B1

خم کردن، به معنای شکل دادن به چیزی به روشی خاص.

To bend or curve something, often used in artistic contexts.

example
معنی(example):

هنرمند تصمیم گرفت در مجسمه‌اش درخت را خم کند.

مثال:

The artist decided to embow the tree in his sculpture.

معنی(example):

خم کردن شاخه‌ها به آن‌ها شکل منحصر به فردی می‌دهد.

مثال:

To embow the branches gives them a unique shape.

معنی فارسی کلمه embow

: معنی embow به فارسی

خم کردن، به معنای شکل دادن به چیزی به روشی خاص.