معنی فارسی embrittling

B1

شکنندگی به معنای اضمحلال یا خراب شدن یک جسم به خاطر شرایط محیطی است, که معمولاً موجب آسیب پذیری آن می‌شود.

The process of becoming brittle or less ductile, often due to environmental conditions.

verb
معنی(verb):

To become or make brittle.

example
معنی(example):

هوا سرد باعث شکننده شدن فلز می‌شود.

مثال:

The cold weather is embrittling the metal.

معنی(example):

گرمای بیش از حد نیز می‌تواند به مواد آسیب بزند.

مثال:

Excessive heat can also be embrittling to materials.

معنی فارسی کلمه embrittling

: معنی embrittling به فارسی

شکنندگی به معنای اضمحلال یا خراب شدن یک جسم به خاطر شرایط محیطی است, که معمولاً موجب آسیب پذیری آن می‌شود.