معنی فارسی emulsified
B1امولسیفیکیشن، حالتی که در آن دو مایع نامحلول به هم پیوسته و ترکیبی یکنواخت ایجاد میکنند.
Having been mixed to form a stable emulsion, typically referring to a food product.
- verb
verb
معنی(verb):
To make into an emulsion.
example
معنی(example):
خامه به امولسیفیکیشن رسیده تا یک پر کردن خوشمزه ایجاد کند.
مثال:
The cream was emulsified to create a delicious filling.
معنی(example):
محصول امولسیفای شده است تا اطمینان حاصل شود که بافت یکنواختی دارد.
مثال:
The product is emulsified to ensure it has a consistent texture.
معنی فارسی کلمه emulsified
:
امولسیفیکیشن، حالتی که در آن دو مایع نامحلول به هم پیوسته و ترکیبی یکنواخت ایجاد میکنند.