معنی فارسی encradle
A2به آرامی نگه داشتن یا حمایت کردن از چیزی با محبت.
To hold or support gently and lovingly.
- VERB
example
معنی(example):
مادر به آرامی نوزادش را در آغوش میگیرد.
مثال:
The mother will encradle her baby gently in her arms.
معنی(example):
او سعی کرد با صحبت کردن درباره آنها، ترسهایش را در آغوش بگیرد.
مثال:
He tried to encradle his fears by talking about them.
معنی فارسی کلمه encradle
:
به آرامی نگه داشتن یا حمایت کردن از چیزی با محبت.