معنی فارسی encrimson

B1

قرمز کردن، باعث قرمز شدن یا سرخ کردن.

To make crimson or to turn red.

example
معنی(example):

غروب خورشید آسمان را با رنگ‌های زیبا قرمز کرد.

مثال:

The sunset encrimsoned the sky with beautiful colors.

معنی(example):

با شکوفه دادن گل‌ها، باغ را قرمز کردند.

مثال:

As the flowers bloomed, they encrimsoned the garden.

معنی فارسی کلمه encrimson

: معنی encrimson به فارسی

قرمز کردن، باعث قرمز شدن یا سرخ کردن.