معنی فارسی enfeebled

B1

حالتی که در آن فرد یا چیزی به دلیل شرایط خاص ضعیف شده است.

Made weak or feeble; lacking strength.

verb
معنی(verb):

To make feeble.

example
معنی(example):

پس از بیماری، او احساس تضعیف و ناتوانی برای انجام کارهای زیاد کرد.

مثال:

After the illness, he felt enfeebled and unable to do much.

معنی(example):

ارتش به خاطر سال‌ها جنگ و ضرر تضعیف شده بود.

مثال:

The army was enfeebled by years of conflict and loss.

معنی فارسی کلمه enfeebled

: معنی enfeebled به فارسی

حالتی که در آن فرد یا چیزی به دلیل شرایط خاص ضعیف شده است.