معنی فارسی engirdle
B1محاصره کردن یا احاطه کردن چیزی، به ویژه طبیعت یا موقعیت جغرافیایی.
To surround or encircle something.
- verb
verb
معنی(verb):
To encircle as if with a girdle.
example
معنی(example):
جنگل به نظر میرسید که تمام دهکده را احاطه کرده است.
مثال:
The forest seemed to engirdle the entire village.
معنی(example):
کوهها دره را احاطه کردهاند و منظرهای خیرهکننده ایجاد میکنند.
مثال:
The mountains engirdle the valley, creating a stunning view.
معنی فارسی کلمه engirdle
:
محاصره کردن یا احاطه کردن چیزی، به ویژه طبیعت یا موقعیت جغرافیایی.